معنی نوعی اجاق کوچک شمع‌دار

حل جدول

نوعی اجاق کوچک شمع‌دار

وارمر


اجاق

دیگدان

تنوره، آتشگاه، منقل، دوده

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

اجاق

دیگدان، آتشدان، دودمان، خاندان، صاحب کرامات و کشف، گاز نوعی اجاق که سوخت آن گاز متان است، برقی نوعی اجاق که با نیروی برق گرما تولید می کند و مثل اجاق گاز برای پختن غذا و جز آن به کار می آید. [خوانش: (اُ) [تر.] (اِ.)]

لغت نامه دهخدا

اجاق

اجاق.[اُ] (ترکی، اِ) اجاغ. دیگدان. دیگ پایه. آتشدان. || دودمان. خاندان. آل. دوده:
با اُجاق شاه مردان هرکه خصمی میکند
خانه اش را روشنی از خانه روشن کردنست.
واله هروی.
|| دهانه ٔ مبرز. نشیمن مستراح. || چهارپایه ای چوبین که ناوه ٔ گِل کشان را بر آن نهند برای پر کردن گل. || (ص) صاحب کرامات و کشف: فلان اجاق است.
- اجاق الکلی، آلتی طبخ را که با الکل سوزد.
- اجاق فرنگی، قسمی منقل آهنین با سوراخها در اطراف دیواره که بر آن طبخ کنند.
- اجاق نفطی، آلتی طبخ را که با نفط سوزد.


اجاق کور

اجاق کور. [اُ] (ص مرکب) که فرزند ندارد. بلاعقب. بی خَلف. عقیم. توسعاً، عاقر.


شاه اجاق

شاه اجاق. [اُ] (اِخ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 193 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

فرهنگ عمید

اجاق

وسیله‌ای برای پختن غذا که ظرف غذا را روی آن می‌گذارند،
[مجاز] خاندان، دودمان،
[قدیمی، مجاز] مرشد، پیر،
[قدیمی، مجاز] صاحب کشف و کرامات،

مترادف و متضاد زبان فارسی

اجاق

آتشگاه، تنور، دم، منقل، آل، خاندان، دوده، دودمان

فارسی به ایتالیایی

اجاق

fornello

فارسی به آلمانی

اجاق

Darre (f), Feuerstelle (f), Herd (m), Kamin (m), Kamin (m)

فارسی به عربی

اجاق

فرن، موقد

فرهنگ فارسی هوشیار

اجاق

اجاغ، دیگدان، آتشدان

گویش مازندرانی

کور اجاق

بدون فرزند و جانشین – کسی که اجاق خانواده اش کور است

معادل ابجد

نوعی اجاق کوچک شمع‌دار

905

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری